فامیل خدا
کودکی با پاهای برهنه بر روی برف ها ایستاده بود و با نگاه همراه حسرت و اندوه به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد و از سرمای زیاد می لرزید و پاهایش را از سرما از روی زمین جا به جا می کرد. خانمی در حال عبور اور ا دید و به داخل فروشگاه برد و باریش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش. کودک که حالا احساس گرما می کرد و دیگر نمی لرزید و لباسهای نوی خود را دو دستی بغل کرده بود، پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه، من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: حدس می زدم که با او نسبت دارید.
ادبیات پایداری
دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال ،حوض خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود ….
سعید بیابانکی
السلام علیک یا امام الرئوف
امام جواد (علیه السلام)
ضمانت میكنم بهشت را برای كسی كه پدرم را در طوس زیارت كند، در حالی كه به حق او عارف و آگاه باشد.
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم
نمی دانم چرا اینقدر با من مهربانی تو نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم رو به روی تو، بلاتکلیف می ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا می زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هر چه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم: «که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم»
هفته دفاع مقدس مبارک
گلزار شهدای شهر هرچه آغوش داشت گسترده بود به روی تکه های آمده از بهشت و آسمان ٬ هر چه ابر داشت گریسته بود در فراق همه ی آن نور ها وسپیدی ها !
راستی ! مبادا که دیگر نوری نیاید میان این همه ظلمت !
سالهاست که آسمان، کوچ غریبشان را بر شانههایمان، پرنده میتکاند و آفتاب ، مسیر چشمانشان را با انگشت نشان میدهد و میگرید.سالهاست که رفتهاند و بادها، بوی پیراهنشان را بر خاکریزهای بسیار، مویه میکنند. آنان انعکاس روشن خورشید در رودخانههای سرخ حماسهاند. دلشان، دریا مینوشت و نگاهشان، توفان میسرود. برخاستند؛ آن هنگام که نفسهای سرما، پنجرهها را سیاه کرده بود و شهر، میرفت که در اضطراب ثانیههای تجاوز، کمر خم کند. برخاستند و با قدمهای استوارشان در رگهای وطن، خون زندگی جاری شد. پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جادههای صلابت را پشت سر گذاشتند و خاک را لبخند كاشتند.پا در رکاب ستاره و باران ، آسمان عشق را تا دورترینها درنوردیدند و اینک ، ما ماندهایم و این خاک مردابی. ما ماندهایم و تکثیر بیوقفه ابرهای خاکستري. رفتهاند و بارانها را با خود بردهاند و فصلهایمان ، بیجوانه و آفتاب ماندهاند.کوچههای شهر را که ورق میزنم ، نامشان را بر پیشانی افتخار این سرزمین، درخشان مییابمتقویمها جفا کردهاند، اگر تنها به چند روز برای شهیدان بسنده کنند. قلمهای منظوم اگر کم بگذارند ، در حق خون ، کوتاهی کردهاند.پوتینها فقط اندکی از رشادت بچهها را پیش بردند.معبرها فقط مقداری باریک ، برای شناخت آنان گام برداشتند. کولههای همت آنان ، واکنش سبزی بود در برابر خزانزدگی و هجوم اتفاقِ پاییز. آنجا که آنان رفته بودند، چشمهای ما، حرفی برای گفتن نداشت.همه حرفها را با لبخند و گریهها میزدند.خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشکهای چکیده از دعای کمیلشان. شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گامهای نرفته ما. اُنس با واژههای دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه ، با لحنهای متفاوت ، استقامت را به شعر درآوردند!آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست میگرفتند، غزلهایی از ملکوت ، در چهار گوشه سنگر گُل میکردبرادر! خواهر! ما بدهکاريم! ما به آن روزها و شبها بدهکاريم. ما به آن مادر و پدر که با اشک و گريه، فرزندشان را روانه جبهه کردند، بدهکاريم. به آن خانمي که بغضش را در گلو خفه کرد تا سد راه شوهرش نشود، به آن نوزاد سه ماهه که حسرت گفتن کلمه «بابا» را تا هميشه بر دل خواهد داشت، بدهکاريم. به مظلوميت آن شهيدي که دلش براي تنها دخترش تنگ ميشد، اما فرصت بازگشت به خانه را نداشت، بدهکاريم. به بزرگي و غرور آن امير ارتش که به او گفتند دخترت روي تخت بيمارستان منتظر ديدن توست، برگرد، اما او بخاطر صدها جوان هم سن و سال دخترش حاضر به ترک جبهه نشد و تنها زماني به خانه برگشت، که جسد دخترش را دفن کرده بودند!… ما بدهکاريم. ما به اندازه قطرات اشک مادران و همسران ، به اندازه قطرات خون به ناحق ريخته ، بدهکاريم. به مظلوميت، معصوميت دختران و پسران بابا نديده ، به گريههاي شبانگاه همسران شوهر از دست داده ، بدهکاريم. به بزرگي پيرمردي که کمر خم نکرد و بر جنازه تنها فرزندش نماز خواند، بدهکاريم. ما به نام هزاران هزار شهيد ، جانباز، اسير، به هزاران هزار خانواده ، هزاران هزار پدر و مادر، هزاران هزار کوچه که نام شهيد را بر آن گذاشتهاند ، بدهکاريم. ما به امام (ره) …. ما به ايران، به اسلام بدهکاريم…..
امام جواد علیه السلام فرمودند: «کسی که قبر عمه ام را در قم زیارت کند سزاوار بهشت است.»
مرغ دلم راهی قم میشود در حرم امن تو گم میشود
عمهی سادات سلامٌ علیک روح عبـــــادات سلامٌ علیک
امروز را باید شاد بگذرانیم، به میمنت هبوطی عظیم، به مبارکی تولّد دختری آن چنان مطهّر و بزرگ که پس از ده ها سال، تنها کسی است که خاطره مادری چون فاطمه علیهاالسلام را حیات خواهد بخشید.
ماه ذیعقدة الحرام سال 173 ه..ق فرا رسید. در آن شبِ زیبای مهتابی نوزادی از تبار نور، دیده به جهان گشود. نجمه، زن با تقوا و پرهیزگار امام موسی بن جعفر (علیهما السلام)، 25 سال بعد از تولد حضرت رضا (علیه السلام) باز دامن با سعادتش را نوزاد دیگری از تبار نور روشن کرد. حضرت رضا (علیه السلام) او را معصومه خطاب کرد.
نام های دیگر حضرت معصومه (سلام الله علیها) که هر کدام آیینه رفتار، منش و شخصیت حضرت است، عبارتند از: حمیده، صدیقه، تقیّه و رضیّه و …
دو ویژگی اختصاصی
تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم »که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست به چهارصد نفر می رسد. در میان این چهار صد اختر تابناکی که در آسمان قم نورافشانی می کنند، ماه تابانی که همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل بیت پیمبر (علیهم السلام)، دخت گرامی موسی بن جعفر، حضرت معصومه (سلام الله علیها) می باشد.
پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار، حاج محمدتقی تستری، مولف قاموس الرجال می نویسد: «درمیان فرزندان امام کاظم (علیه السلام) با آن همه کثرتشان بعد از امام رضا (علیه السلام)، کسی همسنگ حضرت معصومه (سلام الله علیها) نمی باشد. »
بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها از جهت گستردگی شفاعت،هیچ کس و حداقل هیچ بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه دخت موسی بن جعفر سلام الله علیها نمی رسد، که امام به حق ناطق، حضرت جعفر صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم »: «با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند
محدث گرانقدرحاج شیخ عباس قمی به هنگام بحث از دختران حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام)، می نویسد: «برحسب آنچه به مارسیده، افضل آنها سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی(علیه السلام)، معروف به حضرت معصومه (سلام الله علیها) است.»
معصومه جان! مرا به مهمانی نگاهت بخوان و پیکر مسی ام را طلای ناب گردان.
آیا پذیرایم خواهی بود؟ با دست تهی، با انبوهی از گناه؟
یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة فان لک عنداللّه شأنا من الشأن