چشم یار
من از اشکی که میریزد ز چشم یار می ترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار می ترسم !
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار می ترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار می ترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منسب کنم انکار می ترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم!
شنیدم روز و شب از دیده ات من از بیماری آن دیده خونبار می ترسم!
به وقت ترس و تنهایی ،تو هستی مرا تنها میان قبر خود نگذار،میترسم!
دلت بشکسته از من ،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم!
هزاران بار من رفتم،ولی شرمنده برگشتم زهجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم!
سروده مقام معظم رهبری
نفحات
بهعلامه طباطبایی (ره)گفتم :قران می فرمایید :"انما یخشی الله من عباده العلماء” ( و تنها آنها که عالم و دانا یند خدا ترسند ) (فاطر - 28) اول تحصیل وطلبگی که عبادت می کردم حال بهتری داشتم ؛ هرچه علمم زیاد تر شده، حال و توجهم کمتر شد ؛ دلیلش چیست؟ایشان فرمودند :دلیلش این است که این ها که خوانده ای علم حقیقی نبوده ؛ چون امیر المؤمنین (ع) می فرماید: “ثمره العلم العبودیه ” (ثمره علم عبودیت و بندگی خداست)
پس علم واقعی آن است که هر چه زیادتر می شود ؛ خضوع و تواضع و ادب انسان زیادتر شود . حال اگر دیدم دانش آموز و دانشجو ، هر چه علمش زیادتر می شود ، ادب و تواضعش نسبت به پدر و مادر و استاد کمتر است معلوم می شود که علمی که خوانده ، علم حقیقی و خدا پسند نبوده است.
{ بیانی از حجت الا سلام محسن قرائتی - نشر یه راه قرآن - شماره 30- ص 23}
در بستر شهادت
فاطمه سلام الله علیها با سکوت خود فریاد می کشد و با آه آتشین خود طومارستم را می سوزاند . علی علیه السلام در گورستان بقیع با شاخه های خرما برای او خانه ی غم و اندوه (بیت الاحزان) بر پا کرده است که از گریه و ناله و سوز و گداز او مردم زبان به شکوه نگشایند دیگر کسی صدای ناله ی فاطمه را که از ژرفای دلی شکسته بر می خواست نمی شنید مگر انکه گذارش به بقیع می افتاد آری آنگاه که می بینند برای اندرزشان گوش شنوایی نیست با زبان سکوت سخن می گویند
و اینک فاطمه سلام الله علیها در بیت الاحزان با ناله ی خود فریاد می زند که … انقلاب من در اندوه فرو پیچیده است …واعتراضم در اشکهایم نهفته است امیدوارم که این زبان را بفهمید ….پروردگارا اینان به من ستم کردند . مرا از چنگ اینان ازاد ساز . و چندی است که دیگر فاطمه به بیت الاحزان هم نمی تواند برود ،
اسماء بستر بانو را در منزل می افکند، دیگر آن پیکر نحیف نمی توانست روحی چنان بزرگ را تاب بیاورد ،روحی را که می خواست تا بی نهایت بال بگشاید …و شگفت اینجاست که در این شرایط هم شیخین نمی گذارند فاطمه سلام الله علیها به حال خود باشد . در این لحظات آخر آمده اند تا بر همه جنایات خود بر اسلام و مسلمین پرده بکشند و مشروعیت و مقبولیت از دست رفته خود را باز یابند و به مردم وانمود کنند که فاطمه سلام الله علیها انان را مورد عفو قرار داده است . آری اینان فاطمه را به به خشم آورده بودند و اینک خشنودیش را جستجو می کردند.
سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را به پیروان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم و امید واریم که از جمله پیروان آن حضرت باشیم
به اندازه ترس از پاسبان
آیت الله بهجت (ره) می فرمودند: در زمان پهلوی که تشکیل مجالس روضه خوانی و همه ی اجتماعات دینی و مذهبی ممنوع بود، مردم در مسجدی اجتماع کرده بودند و شخص بزرگواری در بالای منبر مشغول سخنرانی بود. از قضا، پاسبانی از پنجره ی مسجد سری به مسجد کشید تا اوضاع مسجد را مشاهده کند، مردم همه وحشتناک به سوی او نگاه می کردند ، در این حال آن آقا که بر بالای منبر بود ،فرمود : اگر به اندازه ترس از یک پاسبان، از خدا می ترسیدیم ، کار ما امروز به این جا نمی کشید.
{ در محضر بهجت ،ج 2، ص 49}
اسوه صبر و استقامت
امروز آسمان بر خو دمی بالد که پذیرای قدوم مبارک فرزندی از سلاله نور و مهربانی بود.که اسوه صبر و استقامت زنان عالم گشت.
بانویی که با یک جمله «ما رایت الا جمیله» واقعه کربلای خونین سید الشهداء را بر صفحه تاریخ حک نمود.
الگویی که بعد از آن الگوی تربیتی تمام زنان و دختران مسلمان قرار گرفت.
بانویی که معنا و محتوای نطق و کلامش ستونهای کاخ یزید را به لرزه افکند و قلوب را به لرزه انداخت .
بینش را افزایش داد ،به قدری که فرزند یزیددر غم این اشتباه پدر دق کرد و مرد.
و این میوه بستان زهراء(س) ،پاره قلب نبی کسی نبو دجز حضرت ذینب (س) آن مطلع دیوان عشق و آزاده بستان عشق زینب دختر شیر خدا و اسوه شرم و حیا و قهرمان صبر در میدان عشق.
{میلاد سراسر نورش مبارک}