علت اهمیت زیارت عاشورا و فواید آن چیست؟
علت اهمیت زیارت عاشورا و فواید آن چیست؟
درباره زیارت حضرت سیدالشهدا روایات فراوانى وجود دارد و در خصوص زیارت عاشوراى معروف، احادیث متعددى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده است. امام باقر علیهالسلام این زیارت را به یكى از اصحابش به نام «علقمة بن محمد حضرى» آموزش داده است.
از آن جا كه زیارت، نوعى اعلام موضع و مشخص كردن خط فكرى است و آثار سازنده عجیبى دارد، آن چه به عنوان متن زیارتى خوانده مىشود، از نظر محتوا و جهتدهى، از حساسیتى ویژه برخوردار است. به همین جهت، ائمه علیهمالسلام با آموختن نحوه زیارت به یاران خود، به این عمل سازنده جهت و غناى بیشترى بخشیدهاند؛ به گونهاى كه زیارتنامههاى رسیده از معصومان علیهمالسلام - مانند زیارت جامعه كبیره، عاشورا، آل یاسین و ناحیه مقدسه - گنجینهاى از تعالیم و آموزشهاى عالى آنان است.
زیارت عاشورا - كه از تعالیم امام باقر علیهالسلام است - به سبب آثار سازنده فردى و اجتماعى و بیان مواضع فكرى و عقیدتى شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژهاى دارد. شمارى از دستاوردهاى این زیارت عبارت است از:
1.ایجاد پیوند معنوى با خاندان عصمت و تشدید علاقه و محبت به آنان
این محبت موجب مىشود كه زائر، آن بزرگان را الگوى خویش سازد و در جهت همسویى فكرى و عملى با آنان بكوشد؛ همچنان كه در قسمتى از زیارت، از خدا مىخواهد كه زندگى و مرگش را یكسره همانند آنان قرار دهد؛«اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد»
از آن جا كه این محبت به خاطر خداوند است - و خاندان عصمت از آن جهت كه الهى و منسوب به اویند، محبوب واقع شدهاند - مایه تقّرب به خداوند است. در قسمتى از این زیارت چنین مىخوانیم:«اللهم انى اتقرب الیك بالموالاة لنبیك و آل نبیك».
2. پیدایش روحیه ظلم ستیزى در زائر
تكرار لعن و نفرین بر ستمگران در این زیارت، موجب پیدایش روحیه ظلمستیزى در زائر مىشود. او با اعلام برائت و نفرت از ستمگران و ابراز محبت به پیروان حق و دوستان خاندان عصمت، پایههاى ایمان دینى خود را مستحكم مىكند. مگر ایمان چیزى جز حب و بغض در راه خداست؛ «هل الایمان الاّ الحب و البغض»؟ مومن واقعى در برابر ستم، بىموضع نیست؛ از ستمگر، نفرت و انزجار آشكارى دارد و با مظلوم و جبهه حق، اعلام همراهى مىكند؛«یا ابا عبدالله! انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
3. دورى جستن از خط انحراف
در این زیارت، ریشههاى ظلم هدف قرار مىگیرد؛ «فلعن الله امةً اسّست اساس الظلم و الجور علیكم اهل البیت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتّبكم الله فیها.» ستمى كه در عاشورا تحقق یافت، در قلب تاریخ ستم، ریشه دارد. این ظلم، یك حلقه از حلقههاى ستمى است كه با انحراف مسیر اصیل خلافت آغاز شد.
4. الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوههاى هدایت
در این زیارت آمده است: «فاسئل الله الذى اكرمنى بمعرفتكم و معرفة اولیائكم و رزقنى البرائة من اعدائكم، ان یجعلنى معكم فى الدنیا و الآخرة و ان یثبّت لى عندكم قدم صدق فى الدنیا و الاخرة.» زائر پس از آن كه به حق معرفت پیدا كرد و ستم و ستمگر را شناخت و از آنان دورى جست، با ثبات قدم در مكتب خاندان عصمت و پیروى عملى از آنان، خود را در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار مىدهد؛ یعنى، اسوهها و الگوهاى هدایت را - كه از سوى خداوند منصوب شدهاند - سرمشق خود قرار مىدهد و همگامى با آنان را مىطلبد.
5. ترویج روحیه شهادتطلبى و ایثار و فداكارى در راه خدا.
6. احیاى مكتب و راه و هدف خاندان عصمت.
تبیان
خواب راحت
در اولین روزهایی که دشمن از کارون گذشته بود پانزده نفر از بسیجی های تهران در نزدیکی پل مارد شهید شده و بدنشان در جبهه میان ما و عراقی ها مانده بود.
- این وقت شب کجا می روی. تنهای تنها، لااقل یک نفر را با خود ببر.
- این مسیر را چندین بار رفته ام . اگر اوضاع مساعد بود سحر شهیدان را به عقب می آوریم.
هوا گرگ و میش و مه آلود بود که اولین شهید به عقب آورده شد.
صبح اول وقت حسین با لباسهای گل آلود خوشحال تر از همیشه بود و یک لیوان چای داغ در دستانش خستگی را از تنش بیرون می کرد. شهدا را که به اهواز فرستادیم، حسین گفت: امشب یک خواب راحت خواهیم رفت.
حاج حسین خرازی ( جز لبخند چیزی نگفت)
قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت
ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت
جغرافیای درد زمین کربلا نداشت
این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
این بیتها مرا به چه رنجی که وا نداشت
فرمان رسیده بود کماندار را و بعد
تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت…
قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
تیری که قدر یک سر سوزن خطا نداشت
تنها حسین بود که دیگر به پیکرش
جایی برای بوسه ی شمشیرها نداشت
بر سینه اش نشست و خنجر کشید و … نه!!!
دیگر غزل تحمل این صحنه را نداشت
این جنگ و سرنوشت غریبش چه آشناست
قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت
تنها سه سال آه سه سال عمر کرده بود
اما کسی به سن کمش اعتنا نداشت
با چشمهای کوچک خود دید آنچه را
گرگ درنده هم به شکارش روا نداشت
پایان گرفت جنگ و به آخر رسید … نه
این قصه از شروع خودش انتها نداشت
ای سجده دارترین عنصر هستی و ای امام زمزمه های عاشقانه شب، سفرت پرباران!
امروز روز پر کشیدنِ مردی است که در سالیان دراز، غم عظیم عاشورا را لابه لای بغض های مناجات، به آسمان هدیه کرده است.
ای امام سجده کننده بر تربت کربلا، عروجت بر جاده های گل آذین بسته آسمان و رها شدنت از بی مهری های اهل زمین بر قلب های ما تسلیت باد.
صحیفه سبز تو، نجوای انوار تابناکی است که تا بی نهایت، شربت آرام بخش روح عطشناک آدمی است . دعاهایت را در این فصل سرد، بدرقه جوانی ام کن.
امشب اشک های داغ ِ روی گونه هایم، در کنار تپش های ملتهب قلبم، نظاره گر پر کشیدن سجده دارترین عنصر هستی است . ای امام زمزمه های عاشقانه شب، سفرت پرباران!
ای امام عابدان شب زنده دار، غم فراق علقمه و عاشورا، چگونه بر پیکر تب دارت نهیب می زد، آن زمان که در ابتدای اسارتت، زخم های گلگون قدم هایت را به شمارش نشستی؟در کوچه پس کوچه های جوانی ام، نجوای دعای توست که می جوشد و میل رویش را در تمام وجودم ایجاد می کند. برای سبز شدن و جوانه زدن، لابه لای صحیفه ات آشیانه می کنم.شهادت بزرگ مرد مناجات، سید سجده کننده آل طه، امام عابدان و عارفان، بر همه جوانان جوینده راه سبز وصال تسلیت باد!غم فراق امام کاروان اسرای کربلا، نگین آرامش قلب اهل حرم، بر دلدادگان کوی دوست تسلیت باد!
روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی
زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
به والله کارش علی اکبری بود ، اگر چه علی اصغرش آفریدند
داغش عظیم، اگر چه خودش شیرخواره بود این داغ سخت، با همه غمها برابر است
همین که دو تایی به میدان رسیدند
روی دست خورشید، شش ماه دیدند
به والله کارش علی اکبری بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روی شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندی ندیدند
از این سمت، علی که جلوتر می آمد
از آن سمت ، لشگر ، عقب می کشیدند
همین که گلوی خودش را نشان داد
تمامی دل ها به رایش طپیدند
پدر گردنش کج ؛ پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند!
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوی علی را بریدند
عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صدای کف و سوت را که شنیدند