قبل از قضاوت
قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی ، کفش های من را بپوش و در راه من قدم بزن.
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم.
اشک هایی را بریز که من ریختم.
دردها و خوشی های من را تجربه کن.
سالهایی را بگذران که من گذراندم.
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم.
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن.
همانطور که من انجام دادم .
بعد، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی.
انگشتش را گذاشت روی خونش و با آن انگشت زد!
خرداد سال ۶۰ بنی صدر از ریاست جمهوری به جهت همکاری با منافقین و با رای مجلس، خلع گردید. تیر ماه آن سال رأی گیری ریاست جمهوری بود. من از نیروهای دکتر چمران بودم. واحد ما در نزدیکی شهر سوسنگرد، در خط عمود عاصی مستقر بود.
صندوق رأی گیری را به آنجا آوردند. راننده آن (حاج) عباس خوری بود که همشهری ما از کار در آمد و آشنا شدیم. رزمند ه ها رأی می انداختند که گلوله خمپاره ای نزدیک صندوق رأی به زمین نشست و چند نفر را مجروح کرد.
نوجوانی را در برانکادر گذاشتند تا به آمبولانس برسانند. پایش ترکش خورده بود و خون قُلپ قُلپ از آنجا بیرون می زد. در همان حال به او گفتم” رأی می دی؟”
گفت:"بلی!”
گفتم:” اسم کی را بنویسم؟” در حالی که صدایش ضعیف شده بود گفت:"رجایی!” آقایان زواره ای، عسگر اولادی و دکتر شیبانی هم کاندید بودند. تا که برگه تعرفه را بردم انگشت بزند،
انگشتش را گذاشت روی خونش و با آن انگشت زد!
هفته معلم مبارک
به نام آنکه زمینش هیچگاه از حجت خالی نیست
امام جعفر صادق (ع)فرمودند:هنگامی که روز قیامت شود ،خداوند تمام انسانها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب و قلم عالمان و معلمان بسنجند ،ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت .
توفیق خدمت به انسان و تلا ش در جهت اعتلاءفرهنگ جامعه ی انسانی همواره نصیب افرادی می شود که خداوند سبحان بر آنها منت نهاده است .
چراغ آسمانی دانش شما از فراز آشیان آفتاب بر دلهای افسرده جهل نور افشان گشته و نادانی را به دانایی تبدیل نموده و چشمه وجودتان جان تشنه را از زلال معرفت ،سیراب ساخته است .این نعمت بزرگ و این عزت سترگ را جز آن خردمند نیک اندیش لایق کیست ؟و جز آن معبود الهی ،پادش که توان داد ؟
معلم عزیزم توفیق روز افزونتان را در تحصیل رضایت الهی آرزومندم و از زحمات شما تقدیر و تشکر می نمایم .
جاودانه ها
گاهی اتفاقاتی را شاهدیم که ما را در حیرت فرو می برد حیرت توأم با تحسین ! مادر شهید رضا رحیم زاده یکی از هزاران مادر نمونه است که حاصل عمرش فرزندی بوده که جان خود را برای اسلام عزیز فدا نموده است؛ پس از شهادت شهید رضارحیم زاده، مادرشهید با کمک بنیاد شهید خانه ای 180 متری ساخته که چندی قبل به فکر افتاده که تا در قید حیات است تلاش کند تا این اندوخته را هم در راه خیر تقدیم نماید و اندوخته عمرش را مثل فرزندش جاودانه نماید؛ بدین منظور جلسه ای با معتمدین محل برگزار می شود و این مادر بزرگوار از ایشان تعهد می گیرد که این کار هر چه زودتر انجام شود. ایشان در دفتر ثبت اسناد حاضر شده (آن هم با پایی که چند بار شکسته و خود به خود جوش خورده ) و در حضور شاهدانی که از این همه ایثار و پشتکار بی دریغ این مادر شهید درس زندگی آموخته بودند خانه اش را به نام مهد قرآن دهاقان به ثبت می رساند.
و آخر سخن اینکه چه زیبا فرمودند آیت الله شهید مطهری که:
“شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگهای اجتماع ، خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند ، خون جدید وارد می کند.”
حالا احساس می کنیم این زمان که بر پیکر اجتماع آسیب های زیادی وارد می شود و اغلب مردم غرق در دنیا دوستی هستند این مادر شهید با این اقدام خود بار دیگر خون تازه ای به اجتماع تزریق کرد.
نام رضا رحیم زاده و شهدای دیگر جاودان و راهشان مستدام باد.
مقدرات الهی
رسول خدا فرمود: ” هر کس مقدرات الهی را بپذیرد و مشفقانه و صابرانه با آن برخورد کند ، خدا می فرماید من فردای قیامت شرم دارم برای او میزان و عدالت بگذارم. چون این بنده من کارهای مرا در تاریکی دنیا مشفقانه واز روی میل با صبر و تحمل ، تحویل گرفتو هیچ اعتراضی نداشت.”
حاج محمد اسماعیل دولابی