امام خمينى آيه جمال و جلال
سيدعباس رضوى مـسـاله (دين و شمشير), (اسلام و خشونت) از حربه هاى كهنه و ديرينى است كه جهان غـرب آن را بـراى كـوبـيـدن اسلام و مسلمانان, هر چند گاه به كار مى بندد و شرق شـناسان و استعمارگران, براى دور كردن نسل جوان از اسلام, آن را فرياد مى كنند.
آنـان, تـبـليغ كرده و مى كنند: اسلام با زور و قدرت پيشرفت كرده است و اين سلاح جـهـاد بـوده كه مردم را به اسلام كشانده و حكومتهاى دينى با زور سرنيزه مردمان جهان را بر سرسفره اين كيش نشانده اند!
تـاريـخ نـگـاران, جـامعه شناسان و كشيشان غربى, سياستمداران, قلم بمزدان, تلاش ورزيـده انـد كـه از اسـلام و مـسـلمانان چهره اى خشن و خون آلود ترسيم كنند كه مـدارا و انـسـان دوستى و صلح و صفا در آن جايى ندارد. در برابر مسيحيت و مردم مـغـرب زمـيـن را جلوه و نماد انسان دوستى و مهرورزى نشان دهند كه با گل سرخ و شـاخـه زيـتـون بـا جهانيان روبه رو مى شوند و هركارى انجام مى دهند در راستاى آزادى انسان و در راه بر قرارى صلح جهانى است.1 آنـچـه جاى گفت وگو دارد اين نكته است: شمارى از نويسندگان مسلمان مرعوب تهاجم فـرهـنـگـى دشمن شده و به تلاش برخاسته اند آيينها, دستورها و قانونهاى دينى را بـرابـر آنـچـه غـرب آن را حـقـوق بشر مى خواند, بنمايانند اين گروه, به توجيه مـسـائـلـى چون حدود و قصاص و تعزيرات كه غرب آنها را نمى پسندد, پرداخته اند.
شـمـارى از اصـل مـنـكر سنگسار در اسلام براى مردان و زنان بدكار شده اند, جهاد اسـلامـى را, تـنها جهاد دفاعى دانسته هرگونه يورش نظامى از سوى نظام اسلامى, به هر هدف, به ديگران را نادرست مى انگارند.2 در ايـن ميان, كسانى كه جامه مسلمانى به تن كرده بودند, در هم آوايى با خواسته هـاى جهان غرب, تا آن جا پيش رفتند كه مجازاتها و احكام سياسى اسلام را دستورها و آيينهايى غيرانسانى و خشونت آميز خواندند كه نه مفيد است و نه درخور اجرا. حـسـن نـزيه, از اعضاى كانون وكلا و عضو كابينه دولت موقت, در برابر خواسته هاى مـردم مـسـلـمان ايران, كه خواهان پياده شدن قانونهاى اسلامى در كشور بودند, بى شرمانه بيان داشت:
(اگـر مـا فـكر كنيم تمام مسائل سياسى و اقتصادى و قضايى را مى توانيم در قالب اسـلامـى بـسازيم, آيات عظام هم مى دانند, اين امر در شرايط حاضر نه مقدور است, نه ممكن و نه مفيد.)3 جبهه ملى در انجام اين خواسته در سال 1360, طرح لايحه قصاص را كه به خامه فقهاى بـزرگ نگاشته شده بود, ناسازوار با آزادى و كرامت انسانى خواند و در اعلاميه اى از هـواداران خود خواست براى رويارويى با اين قانون, به اصطلاح آنان غيرانسانى, به خيابانها بيايند.4 در برابر اين سخنان بى مايه و سست و به دور از مبانى, از گذشته تاكنون, انديشه ورزان مـسلمان پاسخهاى درخورى ارائه كرده اند كه سعى همه آنان مشكور باد. شهيد بـهـشـتـى, بـه نزيه, كه با پشتيبانى كانون وكلا و سازمان حقوق بشر, به ستيز با اسـلام بـرخـاسـتـه بود, با استدلال و منطق پاسخهاى استوار داد و مردم مسلمان با حـضور آگاهانه و غيرت مندانه به صحنه آمدند و جبهه آنان را وادار به عقب نشينى كردند.
ايـنـك دوباره در عرصه جرايد و مطبوعات, در قالبهاى نوين و روز پسند, با سخنان نـمـاديـن و غـيرنمادين, اسلام, انقلاب اسلامى,امام خمينى و ياران باوفاى آن حضرت مـتـهـم بـه خـشـونت ورزى و بيدادگرى مى شوند و بنگاههاى خبرپراكنى غرب در سطح گـسـتـرده اى بـدان دامن مى زنند و پاره اى از رفتارها و كارهاى تندى كه ايادى نـفـوذى دشـمـن بـراى بدبين كردن مردم به اسلام انجام مى دهند گواه اين گفته ها قـلـمـداد مى كنند و با كمال تاسف شمارى از پروردگان سر سفره انقلاب, با از ياد بـردن گـذشـته خود, جارچى دشمن شده و اين جا و آن جا, بزرگان دين را خشونت گرا مى خوانند و خود را با سابقه هاى روشن! مهرورز و هوادار مهروزى.
بـايسته است باور و اعتقاد امام را درباره دستورهاى جزايى اسلام بدانيم و مبانى اعـتـقـادى و فـقهى و سيرت ايشان را در برخورد با دگرانديشان, بشناسيم. از اين روى, در چند مقدمه ديدگاههاى امام را بيان مى كنيم:
الـف. امـام جـهان را مظهر جمال خداوند شمرده و جلوه حق. بر اين باور است: تار وپـود هـستى بر محور رحمت و بخشايش و مهربانى استوار است و خداوند رحمان است و رحيم و رحمت و صفات جماليه حضرتش, بر ديگر صفات جلاليه, چون قهار وو پيشى دارد.
(رحـمـت رحـمـانيه و رحيميه, شامل جميع دار وجود است, حتى رحمت رحيميه كه جميع هـدايـت هاديان طريق توحيد از جلوه آن مى باشد, شامل همه است, الا آن كه خارجان از فـطـرت اسـتقامت, به سوء اختيار خود, خود را از آن محروم نمودند, نه اين كه اين رحمت شامل حال آنها نيست.)6 هـمـه بـرنـامـه هـاى ديـن بـراى سعادت و خوشبختى انسانها سامان داده شده است. پـيامبران براى اين كه آمده اند كه رحمت, دوستى, مهربانى, مهرورزى و برادرى را در ميان مردم بگسترانند و صلح و آرامش عمومى را در جهان پايدار سازند.7 انـبـيـاء دلـسوز بشرند و در پى آن بوده اند كه مردم را به ارزشهاى انسانى راه نمايند و از پرت شدن به دره هاى ژرف و بى برگشت تباهيها رهايى بخشند. فـرستادگان خدا, براى آسايش و آرامش و هدايت مردم, خود را به رنج مى افكندند و شبان و روزان در تشويق بودند تا مردم گمراه و سرگشته نباشند:
(انـبـيـا, مظهر رحمت الهى هستند. مى خواهند كه مردم خوب باشند, مى خواهند همه مردم معرفت الله داشته باشند. مى خواهند همه مردم سعادت داشته باشند.)8 خداپرستان, اهل رحمت, بخشش, مهرورزى, برادرى هستند و از اين ميان, مسلمانان از مـهر و مهرورزى ويژه اى بر خوردارند. م,منان كانون مهربانيها و دوستيهايند, به هـم كـيش و غير هم كيش. با هم كيشان, در اوج برادرى و برابرى و عشق مى زيند, و چـون بنيانى استوار پاس يكديگر مى دارند, در غم و شادى هم شريكند و نظام اسلامى نيز در برابر م,منان رسالتهاى ويژه اى بر عهده دارد.
ب. انـبـياى الهى برنامه هاى خود را كم كم بر بشريت عرضه كرده اند. برنامه هاى هـر پيامبر, كامل كننده برنامه فرستاده پيشين است. احكام اسلام نيز, كم كم و با آماده سازيها نازل شده است.9 پـيامبر اسلام با در نظر گرفتن شرايط روانى و اجتماعى, برنامه هاى خود را سامان مـى داده است; چه كه پياده كردن برنامه هاى سياسى, اقتصادى وو در يك زمان كارى بـود سـنـگين و همگان آن را برتابيدند. پيامبر در پى هر برنامه و قانون, زمينه پذيرش دگركارها را فراهم مى آورد:
(انـبـيـا, هـمه, دنبال اين بودند كه به تدريج آنطور كه مى شود اين بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله.)10 ج: در مـنطق امام امت, براى هدايت مردم به اسلام و نگهبانى از باورها و ارزشها, بـيـش از آن كـه انـذار كـارآمد باشد, بشارت, و نويد و اميدآفرينى سازنده است.
بـشـارت دل را نـرم مـى كند, احساسات را به جوش مى آورد و روان را آماده پذيرش حـقيقت مى سازد. قرآن پيش از انذار و ترساندن مردم از كيفر, از بهشت و رضوان و رحـمـت و نـور و شـاديـهاى دو جهان سخن مى گويد و رمز پيشرفت پيامبر را مدارا, مهربانى و مهرورزى مى شمرد:
(فـبـمـا رحـمـه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهمو.)11 بـه سبب رحمت خداست كه تو با آنان اين چنين خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت دل بودى, از گرد تو پراكنده مى شدند, پس بر آنان ببخشايو.
پيامبر(ص) با تبليغ رساندن پيام وحى به تشنگان معرفت, دين را پيش برد. به پيام رسـانـان ديـن سـفـارش مـى كـرد بـا حـسن خلق و روى خوش با مردم روبه رو شوند.
فـرسـتادگان پيامبر با در دست داشتن آيه هاى رحمت به ميان مردم مى رفتند, دلها با شنيدن اين آيه ها نرم مى شد و آماده براى پذيرش حق.
پيش از اين كه پيامبر به مدينه هجرت كند, بسيارى از اوسيان و خزرجيان, به اسلام گـرويـده بـودند و گسترش اسلام به ايران و روم نيز, در پى خواسته هاى مردمان آن ديـار انجام گرفت و مسلمانان, پيش از نبرد, با استقبال ايرانيان و روميان روبه رو مـى شدند. اين حنجره ها و سينه ها و مغزهاى كينه آلود و كثيف است كه اين جا و آن جـا,بـراى لـكـه دار كـردن اسلام در تكاپويند چهره اسلام و مسلمانان را زشت جـلـوه دهند12 و گرنه اسلام, زيبا, پرشكوه و داراى برنامه هاى صد درصد انسانى و به سود انسان است.
از ايـن روى امـام امـت به پيام رسانان دين اندرز مى داد: آيه رحمت باشند و با اميد آفرينى و نشان دادن زيباييهاى قرآن, مردم را به آن جذب كنند: (درمـسـائـل مـلايـمـت و جهت رحمت بيش تر از جهت خشونت تاثير ميكند. من در زمان اخـتناق رضاخانى, وقتى در مدرسه فيضيه صحبت مى كردم, آن گاه كه از جهنم و عذاب الـهـى بـحث مى كردم, همه خشكشان مى زد, ولى وقتى از رحمت حرف مى زدم, مى ديدم كـه دلـهـا نرم مى شود و اشكها سرازير مى گردد و اين تاثير رحمت است. با ملايمت انسان بهتر مى تواند مسائل را حل كند تا شدت.)13 امام تاكيد داشت كه اسلام و انقلاب را نمى شود با شمشير پيش برد. منطق و سخن مهم تـريـن ابـزار مـاسـت, هـدف ما صدور اسلام و انقلاب است و مبارزه با الحاد و دين سـتـيـزى و با سلاح نيرومند منطق و ايمان, در برابر الحاد شرق و استكبار غرب مى ايستيم.
امـام در پاسخ كارشناسان جنگهاى روانى, وابسته به غرب, كه امام را ديكتاتور مى خـواندند و اين پندار واهى را گسترش مى دادند: وى بر آن است باورهاى خود را با نـيـروى شـمـشير بر ديگران تحميل كند و مردمان را به زور با خود همداستان كند, گفت:
(بـارهـا گفته ام, ما با كسى جنگ نداريم. امروز انقلاب ما صادر شده است. در همه جـا اسـم اسـلام اسـت و مستضعفان به اسلام چشم دوخته اند. بايد با تبليغات صحيح, اسـلام را آن گـونـه كه هست به دنيا معرفى نماييد. وقتى ملتها اسلام را شناختند, قـهـرا بـه آن روى مى آورند و ما چيزى جز پياده شدن احكام اسلام را در جهان نمى خواهيم.)14 د. در نـظـر امـام, خشم, كليد همه بديها و شرارتهاست. غريزه وقتى به جوش آمد و خـرد از كـنترل خارج شد, چه بسا ترو خشك را بسوزاند. آتش خشم وقتى شعله ور شد, انـدرز در آن راه پـيدا نمى كند و انسان خشمگين, افزون بر خود, ديگران را ممكن است به نابودى بكشاند. براى همين جهت پيامبر فرموده است:
(چنان كه سركه عسل را تباه مى سازد, غضب ايمان را فاسد مى كند.)15 و لـى خشم و غضب همه جا نكوهيده نيست, بلكه قوه غضبيه از نعمتهاى بزرگ خداست كه آبادى دنيا و آخرت و حفظ فرد و جامعه بدان بستگى دارد و اگر اين نيروى با ارزش در وجـود آدمى نبود, بشر در برابر دشواريهاى طبيعت به دفاع از خود بر نمى خاست و تـرس و ضـعـف و سـسـتى و تنبلى و ناشكيبايى و بى غيرتى در انسان راه پيدا مى كـرد. از ايـن روى, ايـن نـيـروى غريزى اگر به درستى به كار آيد, وسيله اى است بـراى رسـيـدن بـه كـمـال. خداوند متعال م,منان را ستايش كرده است كه در برابر كـافـران و دين ستيزان با قهر و غضب رفتار مى كنند و با يكديگر به مهر و آشتى: (اشداء على الكفار رحماء بينهم).16 امام خمينى مى نويسد:
(اداره امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر و اجراى حدود و تعزيرات و ساير سياسات ديـنيه و عقليه نشود, جز در سايه قوه شريفه غضبيه. پس آنها كه گمان كردند كشتن قـوه غـضـب و خاموش كردن آن از كمالات و معارج نفس است, خود خطايى بزرگ و خطيئه اى عظيمه كردند و از حد كمال و مقام اعتدال غافلند.)17 هـ: سـرانجام و نتيجه گفته هاى پيشين اين است كه همه باورها, ارزشها و احكام و شـيـوه اداره جامعه در اسلام, براساس رحمت و براى رسيدن به عدالت و بهروزى مردم سـامـان يافته است و اگر به درستى اجرا شوند, ذره اى زيان و خسارت بر مردم روا داشته نمى شود و آزادى انسانى آنها از ميان نمى رود.
اوج حاكميت سياسى دين بر مردم در زمان غيبت امام زمان(عج), ولايت فقيه است و در مـنـطـق امام خمينى, در آن خشونتى و جود ندارد; زيرا اصل, حكومت و اجراى قانون اسـت. پـيامبر و امامان بر اساس معيارها و ترازهاى قانون عمل مى كردند و مامور اجـراى دستورها و آيينهاى قرآن بودند و از پيش خود فرمان نمى دادند, خداوند به پـيـامبر هشدار داده است: اگر برخلاف دستورهاى من رفتار كنى, از تو بازخواست مى كـنـم. فـقيه نيز, پياده كننده احكام اسلام است و ناظر بر كارگزاران كشور و اگر بـخواهد سر از فرمان خداوند بپيچد و برخلاف قانونها و آيينهاى خداوند اراده خود را بر جامعه بار كند, ولايت نخواهد داشت:
(فـقـيه نمى خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند, اين فـقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است, در اسلام قانون حكومت مى كند. پيغمبر اكرم(ص) هـم تـابع قانون بود, نمى توانست تخلف بكند. خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: اگـر چـنـانـچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مى گويم تو بگوئى من تو را اخذ مى كـنـمـو ولايـت فـقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجارى خودش بيرون بـرود. نـظارت كند بر مجلس, بر رئيس جمهور كه مبادا يك پاى خطايى برداردو ولايت فقيه ضد ديكتاتورى است.)18 در احـكـام جـزايـى و دفاعى اسلام نيز, خشونتى وجود ندارد, آنچه هست و آيينها و قـانونها و دستورهايى كه وجود دارد, بر اساس مصلحت نوع انسان و رسيدن جامعه به صـلـح و آرامـش و امـنيت عمومى سازمان دهى شده اند. جامعه حكم يك بدن را دارد.
اگـر عـضـوى از اعضاى بدن فاسد شد, اگر از اصلاح آن خوددارى كنيم, به همه اندام سـرايـت مـى كند و قرار و آرامش از ديگر اعضا مى گيرد. اگر نقطه اى از يك كشتى سـوراخ شـد و بـراى بـستن آن اقدامى صورت نگيرد, همه سرنشينان آن غرق مى شوند. سـلامت و آرامش جامعه نيز بدون مبارزه با شرانگيزى و جنايت دوام نمى يابد. امام بـر ايـن نـكـتـه تـاكـيـد دارد: پـيامبر(ص) نبى رحمت بود و مظهر عطوفت و اخلاق بـزرگـوارانه و داراى قلبى مهربان و چشمى اشكبار, ولى گاه در آن جا كه با محبت نـمـى تـوانست تبهكاران را به صلاح آورد, ناگزير با شدت رفتار مى كرد و غده هاى سـرطانى را با جراحى از بدنه جامعه بيرون مى كشيد. كار پيامبر, بسان كار پزشكى بـود كـه براى بهبودى بيمار او را جراحى مى كند, بر اين كار طبيب دلسوز آيا مى توان برچسب خشونت زد.19 بر اين اساس قصاص و حدود و امر به معروف نيز مصداق رحمت است و برخاسته از رحمت رحيميه خداوند:
(اجـراى قـصـاص و حـدود و تـعزيرات و امثال آن كه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مـديـنـه فـاضله تاسيسو شده هر دو سعادت[ دنيا و آخرت] منظور است; زيرا كه اين امـور در اكـثـر[ مـردم] بـراى رسـانـدن جانى و رساندن او به سعادت دخالت كامل داردو.)20 قـرآن, اجـراى قانون قصاص را زندگى ساز مى شمرد; زيرا كه قصاص, پيگرد قانونى و بـريـدن ريشه هاى جنايت و از بين بردن كينه توزيها و انتقامها و برقرارى صلح و صـفاست. اگر حكم قصاص كه به قدرت حكومت و به اختيار اولياى دم است, دقيق انجام بشود و با اين شعله انتقام گيرى خاموش شود و يا اولياى مقتول با خشنودى و رضا, ديـه را بـپـذيرند به طور طبيعى زندانها از افراد شرور پر نمى شود و صلح و صفا هم بين مردم برقرار مى گردد:
(قـرآن در مجتمع ايمانى و برادرى حكم قصاص را اصل اولى و ثابت مقرر داشته و به عـفـو قـاتل ترغيب نموده, تا سايه عدل و رحمت با هم گسترده شود: اجراى قصاص به دسـت قدرت حكومت مردم و عفو به وجدان و صلاح اولياى مقتول, نه به اختيار حكومت, تـا آتـش انـتقام خاموش شود و رابطه برادرى و رحمت برقرار گردد و نيز تبديل به ديـه, بـسا به صلاح كسان مقتول و يا قاتل از اعضاى خانواده مقتول است. بر مبناى هـمـيـن اصـل قـضايى و ايمانى, مجتمع امن و پيوسته بى مانندى در سرزمين كينه و انـتـقـام پـديد آمد كه در ساليان دراز, نه دستگاه قضايى وسيع و نه زندانها در مـيـان بـود و قاتل و يا دزدى كه در معرض قصاص و حد در آمدند بسيار انگشت شمار بودند.)21 از جـمـله جاهايى كه شايد از سوى انسان مسلمان, خشونتى سر بزند, در گاه مبارزه بـا فـساد, فساد آفرين, تباهى, تباهى آفرين, و در صحنه كار زار با دشمن است كه در ايـن جـا بـه شـمـه اى از دسـتـورها و آيينهاى اسلام و ديدگاه امام خمينى مى پردازيم و سفارشهاى بسيار ايشان, را يادآور مى شويم.
________________________