خاطره
سفر لبنان بودم . آن زمانی که شهید چمران هم زنده بود. به واسطه امام موسی صدر رفته بودیم لبنان .یک روز کنار چمران بودیم .شهید چمران مرا صدا زد و گفت : محمد بیا ! رفتم کنارش .روی یک تپه به حالت نیم خیز دراز کشید و در حالی که دوربینی به دست داشت گفت : بیاببین.درسینه کش تپه یک روستا را به من نشان دادو گفت: ببین
دوربین را گرفتم و دیدم چمران به من گفت: این روستا روستایی است که وقتی کاروان امام حسین (ع) در راه شام بودند اهالی آن برای کاروانیان، نان و غذا آوردند
بعد چمران با دستش روستای دیگری را به من نشان دادو گفت : آن جا را هم ببین . با دور بین نگاه کردم . تقریبا فاصله زیادی با هم نداشتند اما خب از هم دور بودند و ما چون از روی بلندی میدیدیم ، خوب به هر دو روستا اشراف داشتیم .
شهید چمران گفت :تمام اهالی این یکی روستا وقتی کاروان اهل بیت (ع) به این جا رسیدند ، اهل بیت را سنگ باران کرده و هلهله کردند . بعد شهید چمران به من گفت :هر دو روستا در تیر رس موشکهای اسرائیلی هستند، تا زمانی که من به یاد دارم ، روستایی که برای اهل بیت غذا آوردند حتی مورد اصابت یک دان موشک اسرائیلی ها هم نبوده اند .
اما هر بار اسرائیلی ها موشک میزنند ،انگار فقط باید نصیب آن یکی روستایی شود که اهل بیت حسین (ع) را سنگ باران کرده اند وما هر تدبیری اندیشیدیم که این روستا بمب باران نشود ، نشد که نشد…………..
حاج محمد نوروزی به نقل از شیعه آنلاین