نحوه مسمویت امام رضا علیه السلام به دست مأمون ملعون
✍اباصلت گوید: امام رضا علیه السلام بمن فرمود: من به مجلس اين فاجر «مأمون لعین» داخل خواهم شد. اگر از خانه سر نپوشيده بيرون آيم با من تكلم نما و اگر چيزى بر سر پوشيده باشم با من سخن مگو. اباصلت گوید: حضرت امام رضا عليه السلام نماز بامداد ادا نمود. جامه هاى خويش را پوشيد و در محراب نشست و منتظر مى بود تا غلامان مأمون به طلب وى آمدند. آنگاه كفش خود را پوشيد و رداى مبارك خود را بر دوش افكند و به مجلس مأمون درآمد و من در خدمت آن حضرت بودم. در آن وقت طبقى چند از الوان ميوهها نزد وى نهاده بودند و او خوشه انگورى را كه زهر را به رشته در بعضى از دانه هاى آن دوانيده بودند در دست داشت و بعضى از آن دانهها كه به زهر نيالوده بودند از براى رفع تهمت زهر مار مى كرد. چون نظرش بر آن حضرت افتاد مشتاقانه از جاى خود برخاست و دست در گردن مباركش انداخت و ميان دو ديده آن قرة العين مصطفى را بوسيد و آنچه از لوازم اكرام و احترام ظاهرى بود دقيقه اى فرو نگذاشت. آن جناب را بر بساط خود نشانيده و آن خوشه انگور را به وى داد و گفت: يابن رسول اللّه! از اين نكوتر انگور نديده ام. حضرت فرمود كه شايد انگور بهشت از اين نكوتر باشد. مأمون گفت: از اين انگور تناول نما. حضرت فرمود كه مرا از خوردن اين انگور معاف دار. مأمون مبالغه بسيار كرد و گفت البته مى بايد تناول نمود. مگر مرا متهم مى دارى با اين همه اخلاص كه از من مشاهده مى نمايى! اين چه گمانها است كه به من مى برى و آن خوشه انگور را گرفته دانه چند از آن خورد باز به دست آن جناب داد و تكليف خوردن نمود. آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول كرد حالش دگرگون گرديد و باقى خوشه را بر زمين افكند و متغيرالا حوال از آن مجلس برخاست، ماءمون گفت: يابن عم! به كجا مى روى؟ فرمود: به آنجا كه مرا فرستادى! و آن حضرت حزين و غمگين و نالان سر مبارك پوشيده از خانه ماءمون بيرون آمد.
?منتهی الامال، ۲/۱۷۶۰