آقا بیا که بی تو...
آقا بیا که بی تونه سحرهایمان را لطافتی است و نه صبح هایمان را صداقتی، که قشنگی سحر به شبنم لطف نگاه تو است و زیبایی صبح با سلام با محبتت.
آقا بیا که بی تو آینه هامان ، زنگار غربت گرفته اند و قطار آشنایی هامان ، فریاد غریبی می کشند.
آقا بیا که بی تو امروز هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها مرهم نمی گذارد.
آقا بیا که بی تو قنوت شاخه های نیاز ،اجابتی جز فراق تو ندارند.
آقا بیا که بی تو چه کسی دست محبت بر سر یتیمان خواهد کشید؟ و تنهایی شان را التیام خواهد بود در حالی که سال هاست بشریت خود غریب و یتیم در انتظار فرج نشسته است هرچند گاه و بیگاه فراموش می کنیم منتظر تو هستیم آقا بیا که بی تو آسمان دلهامان تیره و تار است هر چند روز و شب را می بیند اما بی تو تار و سیاه است.
مهدی جان
ای پاسخ گرامی امن یجیب ها
تعجیل کن به خاطر ما نا شکیب ها
چشم جهان به چشمه دستان سبز توست
جاری شو از ورای فراز و نشیب ها
تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟
خون مسیح مانده به روی صلیب ها!
برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن
ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها
خوش به حال روزگار
لابد مثل همه این محرم ها و صفر ها که به ربیع ختم شدند، لابد مثل همه آن اسفندها که با فروردین و اردیبهشت ختم به خیر شدند، مثل همه زمستان هایی که با تهار؛ این خزان روزگار هم تمام می شود.
لابد تو می آیی ، عاقبت روزگار به تو ختم می شود ؛ به خیر.
لابد حال روزگار خوش می شود . خوش به حال روزگار.
السلام علیک یا ربیع الانام و نضره الایام.
خاطره
سفر لبنان بودم . آن زمانی که شهید چمران هم زنده بود. به واسطه امام موسی صدر رفته بودیم لبنان .یک روز کنار چمران بودیم .شهید چمران مرا صدا زد و گفت : محمد بیا ! رفتم کنارش .روی یک تپه به حالت نیم خیز دراز کشید و در حالی که دوربینی به دست داشت گفت : بیاببین.درسینه کش تپه یک روستا را به من نشان دادو گفت: ببین
دوربین را گرفتم و دیدم چمران به من گفت: این روستا روستایی است که وقتی کاروان امام حسین (ع) در راه شام بودند اهالی آن برای کاروانیان، نان و غذا آوردند
بعد چمران با دستش روستای دیگری را به من نشان دادو گفت : آن جا را هم ببین . با دور بین نگاه کردم . تقریبا فاصله زیادی با هم نداشتند اما خب از هم دور بودند و ما چون از روی بلندی میدیدیم ، خوب به هر دو روستا اشراف داشتیم .
شهید چمران گفت :تمام اهالی این یکی روستا وقتی کاروان اهل بیت (ع) به این جا رسیدند ، اهل بیت را سنگ باران کرده و هلهله کردند . بعد شهید چمران به من گفت :هر دو روستا در تیر رس موشکهای اسرائیلی هستند، تا زمانی که من به یاد دارم ، روستایی که برای اهل بیت غذا آوردند حتی مورد اصابت یک دان موشک اسرائیلی ها هم نبوده اند .
اما هر بار اسرائیلی ها موشک میزنند ،انگار فقط باید نصیب آن یکی روستایی شود که اهل بیت حسین (ع) را سنگ باران کرده اند وما هر تدبیری اندیشیدیم که این روستا بمب باران نشود ، نشد که نشد…………..
حاج محمد نوروزی به نقل از شیعه آنلاین
تقديم به شهيد جاده هاي روشن اتم- احمدي روشن
تاريك شد زمين و زمان …ناگهان چه شد؟؟
رفتي به سمت وسعت دريا…نشان چه شد؟؟
مانديم چه جواب دهيم اين سوال را
روشن ترين ستاره ي اين آسمان چه شد؟؟
آتش گرفت سينه ي فانوس جمع ما
آتش بگو …! چراغ ستمديدگان چه شد؟؟
مانند يك شناگر ماهر زدي به آب
پرسيد عشق…نا جي ِ درياي تان چه شد؟؟
با انفجار…..نور تو تا آسمان رسيد
حيران شديم نقشه ي اين كاروان چه شد؟؟
********************
تكثير شد چو آينه وقتي شكسته رفت
خورشيد هم گريست….مگر ناگهان چه شد؟؟
مجتبي اصغري فرزقي