زودتر دشمنان را بکش و پیش ما بیا
همسر شهید اصغری خواه در خاطراتی که از این شهید بیان می کند، آورده است: توی صحبت های مقدماتی قبل از ازدواج قول پنج سال زندگی را بیشتر به من نداده بود. اواخر که به شش سال رسیده بود به رخ می کشید و می گفت : « خلف وعده کردم ». ثمره این ازدواج دو فرزند به نام های سجاد و سوده است که یقیناً در حال حاضر به یک زن و مرد کامل تبدیل شده اند. حضور پدر در صحنه های نبرد باعث شده بود که کودکان دلشان برای بابا بیشتر تنگ بشود و برایش نامه بنویسند. این خطوط سطرهایی از نامه آقا سجاد به پدرش است : به نام خدا خدمت پدر بزرگوارم سلام امیدوارم که حالتان خوب باشد. بابا جان من و سوده دلمان برایت تنگ شده است . زودتر دشمنان را بکش و پیش ما بیا و ما را بیرون ببر . زیرا از وقتی که شما به جبهه رفتید مامان ما را هیچ جا نبرده. من همیشه به مدرسه و سوده به کودکستان می رود. ما همیشه سفارش شما را به یاد می آوریم. بابا جان من به شما قول می دهم که پسر خوبی باشم و مانند شما دلیر باشم و نمرات خوب بگیرم.