مکه نوشت
28 اردیبهشت 1391 توسط sarshar
می نویسم از عشق
می نگــارم از یـار
در دلم شـوری هست
بی قرار از دیدار …
به سعی و صلوة و طواف، گرد خانهٔ دوست
پی رضــای تو دویدن با سر چقدر نیکوست
امــیـد دارم اگـر لایـقـش بــاشــم
جرعه ای از معرفت دهی نوشم
تا غبار غم گرفتهٔ جان را بدان روبم
صفای نِــزْهـت دل را بـدان جــویــم
به چـشم تـر و دسـت نیاز و ایـمـانی لنگ
به جسم نحیفی که نیست فیهِ مجال درنگ
آمـده ام که بـگـویـم گرفـتاریـم
اسیر نفس و خطاهای بسیاریم
به رغم سیاهی سپیدجامه گـرد حــطــیــم
نشسته به خان تو بر خانه ات نظر داریم
که به حقّت و جاه آن رسول رحیم
به آل علی و آیات آن کتاب کــریم
ببـخشی ز ما هــرآنــچــه مـی دانی
و بسازی ز ما هرآنچه می خواهی
از دست نوشته های میم - الف
اردیبهشت ماه 91