نفس بی یاد تو ننگ است...
هر نفسی که فرو می رود…
با نام حسین ،
مُمد حیات است
و چون بر می آید،
با نام حسین، مُفرح ذات.
پس بر هر نفسی دو روضه نهفته است
و بر هر روضه،
اشکی واجب!
محسن ناصحی
خاکی پوش جبهه ها مهمان شهدا شد.
ديروز نمازگزاران جمعه بعد از نماز عصر و به امامت حجت الاسلام والمسلمين صديقي، امام جمعه سوخته دل و عارف تهران، بر پيكر پاك و مطهر حاج بخشي، پير دلاور جبهه هاي نبرد نماز خواندند، اشك در چشم ها و غم بر دل ها نشسته بود. گاه صداي هق هق گريه در فضاي هميشه ملكوتي نماز جمعه مي پيچيد و با صداي امام جمعه درهم مي آميخت… «انا لانعلم منه الا خيراً… خدايا! ما از او غير خوبي ها نمي دانيم» و جماعت به ژرفاي دل گواهي مي داد كه از حاج بخشي جز خوبي نديده و نمي شناسد. امام جمعه به «ان كان مسيئاً… اگر گناهكار بوده است» كه رسيد، صفحه ذهن ها و پهنه دل ها، خالي بود. هيچكس از پير بسيج و پدر دو شهيد، گناهي سراغ نداشت… جمعيت كه به تشييع راه افتاد، يكي با صداي بلند فرياد زد «ماشاءالله» گويي صداي حاج بخشي بود كه از ملكوت به گوش ناسوتيان مي رسيد. جماعت، صدا- بخوانيد ندا- را آشنا يافتند و يكپارچه و با همان صلابت؛ به پاسخ برخاستند «حزب الله»… و باز هم، ماشاءالله… حزب الله…امام ما…؟ حزب الله… رهبر ما…؟ حزب الله… بسيجي ها…؟ حزب الله… رزمندگان؟… حزب الله… كي خسته است؟… دشمن…
حالا ديگر، حاج بخشي هم به جمع تشييع كنندگان پيكر خود پيوسته بود. لندكروز نقره اي رنگ حاجي پيش رو بود و انگار حاج بخشي بود كه از پشت بلندگوي نصب شده روي سقف لندكروز، به صلابت فرياد مي زد؛ «ماشاءالله» و از ژرفاي دل جمعيت پاسخ مي شنيد؛ «حزب الله»… اما، با اين همه، جاي حاجي خالي بود… پدر دو شهيد، جانباز جنگ تحميلي، يار هميشگي حزب الله و به قول حضرت آقا؛ «پير دلاور جبهه ها».
حاج بخشي بعد از پايان جنگ تحميلي هم، نبرد را ترك نكرد. او با بصيرتي كه از جبهه ها يافته بود مي دانست دشمن سيلي خورده در جنگ هشت ساله، نبرد را از جبهه ها به خيابان ها مي آورد و چنين بود كه بعد از خاموشي جنگ از لباس بسيجي بيرون نيامد و با همان لباس خاكي از خاكريزهاي جنوب و غرب كشور به خيابان ها آمد و همه ديدند كه حق با حاج بخشي بود… راستي اگر حاج بخشي و حزب الله كف خيابان ها را خالي مي گذاشتند، پياده نظام دشمن چه به روز مردم نمي آورد؟! روزي با اشاره به لندكروز نقره اي رنگ و فرسوده حاج بخشي به وي گفتم؛ «حاجي! قصد نداري ماشينت را عوض كني؟ پرسيد؛ با چي عوض كنم؟ گفتم منظورم اين است كه آن را تبديل به احسن كني! گفت؛ مگه اين ماشين چه عيبي داره؟ يادگار جبهه است. به مزاح گفتم؛ آخه زهوارش در رفته و همه جاش صدا ميده غير بوقش! با خنده گفت؛ به بوقش چيكار داري؟ در عوض «بلندگوش» گوش ضد انقلاب رو كر مي كنه! حاجي راست مي گفت و البته بايد اضافه مي كرد كه گوش حزب الله و مردم مؤمن و پاكباخته را هم نوازش مي كنه.
نزديك به 2 سال پيش بود كه حاج بخشي در بستر بيماري افتاده بود. آقاي گلپايگاني رئيس دفتر آقا به نمايندگي از حضرت ايشان به عيادت و دلجويي او رفته بود و حاج بخشي به قدرداني نامه اي از سويداي دل براي آقا نوشته بود؛
«اي رهبر حزب الله در سراسر دنيا، سلام و عرض ارادت اين پير غلام جبهه ها و خاك پاي بسيجيان را كه اكنون در بستر بيماري افتاده است بپذيريد از اين كه آقاي گلپايگاني را براي عيادتم به بيمارستان فرستاديد و اين جانباز پير و پدر دو شهيد را به لطف خود نواختيد بي اندازه ممنون و سپاسگزارم. من همه جا فرياد زده ام كه خط خامنه اي خط محمد رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است، آن بزرگواران هم پدر و مادر شهدا و جانبازان را بعد از پايان جنگ ها فراموش نمي كردند و به دلجويي آنها مي رفتند.
زبان الكن اين پيرغلام چگونه مي تواند پاس لطف و محبت رهبر و مقتدايم را بجاي آورد. خداي سبحان سايه شما را بر سر همه ملت هاي مسلمان و مستضعفان جهان و تمامي بسيجيان مستدام بدارد.
فداي شما- حاج بخشي»
اين نامه، رونوشتي صادقانه از شناسنامه حاج بخشي است. رونوشتي مطابق اصل. بدون هيچ كم و كاست و خط خوردگي.
خداي مهربان با اولياءالله و فرزندان شهيدش محشور فرمايد.
به نقل از جهان نیوز
یک نفس آه
دمشق ، صفر سال شصت و یک
یکی از دانشمندان یهود در مجلس یزید بود.
پرسید: این جوان کیست؟
گفتند: علی بن الحسین
گفت: حسین پسر که بود ؟
گفتند: علی بن ابی طالب
گفت: مادرش؟
گفتند: فاطمه دختر محمد.
گفت:” سبحان الله ، پسر دختر پیغمبر خود را به این زودی کشتید؟
پاس حرمت خاندان او را پس از وی نداشتید؟
به خدا قسم که اگر موسی عمران نبیره ای از خود گذاشته بود، او را می پرستیدیم.
شما دیروز پیغمبرتان از جهان رفت بر سر فرزند او ریختید و او را کشتید؟
چه بد امتی هستید.”
یزید دستور داد تا سه مشت بر گلوی او زدند.
دانشمند یهود برخاست و می گفت:” خواه مرا بزنید، خواه بکشید، خواه رها کنید؛
من در تورات خوانده ام که هر کس فرزند پیغمبری را بکشد پیوسته ملعون باشد و اگر مرد، در دوزخ بسوزد.”
کتاب آه ترجمه نفس الهموم شیخ عباس قمی، ص 520
آخرین سخن عمار و قاتل او
عمار قبل از شهادت خود وصیت کرده بود که: مرا با لباس های خونینم دفن کنید تا در حضور پروردگارم حجتی علیه این جماعت نا جوانمرد اقامه کنم. از این رو امیرالمومنین علیه السلام بر جنازه او نماز خواند و بدون غسل و کفن او را به خاک سپرد.
البته آن حضرت، با سایر شهدای صفین نیز این گونه عمل کرده و این اعتقاد شیعه است که شهید در معرکه قتال بدون غسل و کفن به خاک سپرده می شود و تنها بر جنازه او نماز خوانده می شود.
ابن اثیر می نویسد: در مورد قاتل عمار اختلاف نظر است. برخی قاتل او را عمرو بن حارث خولانی، و شرکی بن سلمه مرادی و عقبه بن عامر جهنی دانسته اند که ابتدا به او حمله کردند و بعد سر از پیکرش جدا نمودند و برخی قاتل او را «ابو العادیه مزنی» دانسته و برخی گفته اند که عقبه بن عامر جهنی ابتدا به عمار حمله کرد و چون بر زمین افتاد ابو العادیه، آن بزرگوار را به قتل رساند و سر از پیکر مطهرش جدا کرد. عجیب آن که این دو نفر برای گرفتن جایزه از معاویه بر سر کشتن عمار با یک دیگر به ستیز برخاستند و هر یک مدعی بودند که عمار را او کشته است!
عمرو عاص می گوید: من شاهد و نظاره گر صحنه ستیز این دو جنگجو بر سر قتل عمار بودم و گفتم: به خدا سوگند که جدال و ستیز آن دو نیست مگر بر آتش جهنم. عمرو عاص در ادامه می گوید: «والله لوددت انی میت قبل هذا الیوم بعشرین سنه؛ به خدا سوگند که آرزو داشتم بیست سال قبل از این مرده بودم تا این گونه شاهد و جزو قاتلان عمار و گروه تجاوزکار نبودم.»
کشی از حمران بن اعین روایت می کند که گفت: از امام باقر علیه السلام سوال کردم که نظر شما درباره عمار بن یاسر چیست؟ امام سه مرتبه فرمود: «رحم الله عمارا؛ خداوند عمار را رحمت کند.» و سپس فرمود: او در رکاب امیرالمومنین علیه السلام پیکار نمود و به درجه شهادت رسید.
خبر شهادت عمار رضی الله عنه به مولایش علی علیه السلام رسید، آن حضرت با فرا رسیدن شب و متارکه جنگ، در میان اجساد قربانیان و شهدای سپاه به جست و جو پرداخت تا این که به پیکر نحیف و به خون خقته عمار رسید؛ حضرت با مشاهده آن بر روی زمین نشست و پیکر او را به آغوش کشید و در فراق او اشک ماتم ریخت و با درونی سوخته و خاطری پریشان بر حال او گریست و این اشعار را در مصیبتش سرود:
الا ایها الموت الذی لیس تارکی
ارحنی قد افنیت کل خلیل
اراک مضرا بالذین احبهم
کانک تنحو نحوهم بدلیل
– ای مرگ آگاه باش که سرانجام مرا ترک نمی کنی، پس زودتر مرا راحت کن که همه عزیزانم را از من گرفتی.
– می بینم تو را که به دوستان من چنان ضرر می رسانی که گویی کسی تو را به سویشان دلیل و راهنماست.
روزی که عمار به شهادت رسید، علی علیه السلام درباره اش چنین فرمود:
رحم الله عمارا یوم اسلم، و رحم الله عمارا یوم قتل، و رحم الله عمارا یوم یبعث حیا، لقد رایت و ما یذکر من اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله اربعه الا کان رابعا و لا خسمه الا کان خامسا، و ما کان احد من قدماء اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله یشک ان عمارا قد وجبتْ له الجنه فی غیر موطن و لا اثنین، فهنییا لعمار بالجنه؛
خداوند رحمت کند عمار را در روزی که مسلمان شد و روزی که به قتل رسید و روزی که باز مبعوث می شود در قیامت، همانا دیدم که هیچ گاه از اصحاب بزرگ پیامبر نامی به میان نمی آید مگر این که عمار چهارمین یا پنجمین آنان باشد، و احدی از قدمای اصحاب پیامبر در این نکته شکی نداشته اند که نه در یک جا و نه در دو جا بلکه در جاهای متعددی بهشت خدا برای او واجب شد، پس گوارا باد بر او بهشت خداوند.
به نقل از:www.ebnearabi.com
وفات حضرت سلمان رحمه الله علیه
حضرت سلمان در سال 36 هجری در سن دویست و پنجاه سالگی و بنابر نقلی سیصد و پنجاه سالگی در مدائن از دنیا رفت . او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاک و سلمان محمدی لقب داده اند، و در خطاب به او گفته اند :"السلام علیک یا من خلط ایمانه باهل البیت الطاهرین ” .
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: ” سلمان از کسانی بود که بر حضرت زهرا سلام الله علیها نماز خواند.” همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: “سلمان علم اول و آخر را درک کرد، و او دریایی است که هر کسی را بهره ای از آن نیست، و او از ما اهل بیت است.”
در بزرگی مقام و قدر او همین بس که امام علی علیه السلام وسائل غسل و کفن او را آوردند و او را غسل داده کفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند. جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت: ” اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق او به بهشت است. “
او از كساني است كه درباره امر خلافت و غصب آن بر ابوبكر اعتراض كردند. سلمان بپا خاست و گفت:
«اي ابابكر! هنگامي كه مرگ به سراغت آيد امرت را به كه مي سپاري؟ هنگامي كه از احكام امت از آنچه نمي داني سوالل كنند به كه پناه مي بري؟ آيا تو امام بر كسي هستي كه اعلم از توست؟ مقدم بدار هر آنكه خدا او را مقدم داشته و همواره رسول خدا صلي الله عليه و آله در طول حياتشان او را بر ديگران مقدم مي داشت؛ و هنگام وفات هم او را بر تو مقدم داشت! آيا قول و وصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله را فراموش كرده اي كه فرمود: «تو را نفع نمي رساند مگر عملت و چيزي را به دست نمي آوري مگر آنچه جلوتر فرستاده باشي؟ پس اگر برگردي نجات مي يابي تو هم شنيده اي آنچه ما شنيده ايم؛ ولي انكار كردي و ما بدان اقرار نموديم! پس تو و ما بر خدا وارد خواهيم شد و خدا هرگز بر بندگانش ظلم نمي كند.»
تقویم شیعه