بضاعت گل سرخ
16 شهریور 1391 توسط sarshar
عزیز…
نه باغم که بضاعتم شاخه های گل سرخ باشد و نه گل
نه رودم که تشنگی دشت های جنوب را چشیده باشم در تابستان
و نه پروانه که شاخه به شاخه … دشت به دشت … دامن به دامن
عطر پیرهنت را بوییده باشم …
به شادی این لحظه سوگند که لبریز از هوای آمدن تو است :
بضاعتم
اشک های گرمی ست که به شوق دیدار تو سال ها دویده اند
و این چند شاخه گل صلوات که بر لبانم شکفته اند …
عزیز …
چون نای نیستان های عاشق از آوای آمدنت می تپم
تا در خشکسالی این سال های بی بهار کنار تو به نماز عشق باستم
و از آبی نگاهت جان تشنه ام را
سیراب کنم…