صبح گاهان...
(2)
ای پروردگار من،تو رسولی برای ما فرستادی که حسب و نسبش از همۀ خلق بالاتر است و در دوران جاهلیت که همه مردم در لغزش بودند در پرستش تو ثابت قدم بود . خدایا بر اهل بیت برگزیده اش درود فرست و ای خدا بر من درِ صبح را با کلید رحمت و رستگاری بگشا و لباس هدایت و صلاح را بر من بپوشان و در قلبم نهال خشوع و تواضع بنشان . خدایا آنچنانم کن که از ترس گناه بر دیده ام چشمه های اشک جاری شود ونفس سرکش من بواسطۀ فقر و نیاز به سوی تو، مؤدب گردد. خدایا اگر لطف و رحمت تو شامل حال من نمی شد چگونه هدایت می شدم؟ و چگونه از آرزوهای باطل نجات می یافتم؟ اگر هنگام جنگ با نفس و جنگ با شیطان مرا یاری نمی کردی حتماً دچار خذلان و ناامیدی می شدم .
خدایا گناهانم مرا از قرب و وصال تو دور می سازد اما باز به تو امید دارم و به رشتۀ لطف و کرم بی نهایتت چنگ می زنم. اما تو آگاهی که این نفس من مرکبی سرکش است به طوری که آمال و آرزوهای زشت در نظرش زیبا جلوه می کندو فرمان می دهد که بر تو جرأت عصیان پیدا کنم . اما ای پروردگار من در این صباح (و همه روزهای عمرم) با امیدواری، بر در رحمتت زده و بر درگاه کرمت پناه می آورم و از هوای نفسم به سوی تو می گریزم و از تو می خواهم از جرم و خطا و لغزش هایم درگذری تا در وادی هلاکت سرگردان نشوم ؛ زیرا تو امید و مایۀ اعتماد منی . در دنیا و آخرت مقصود و گمشده ام تویی . آیا با این همه درماندگی ام مرا از درگاهت میرانی؟ چگونه می توانم تصور کنم تو مرا محروم سازی؟ من که همچون تشنه ای بر لب دریای رحمتت آمده ام مرا بازگردانی؟ تو هرگز چنین نخواهی کرد زیرا دریای کرمت در سرزمین بی آبی و خشکی هم پرآب است و درگاه لطفت همواره به روی بندگان باز است و تو بالاترین کمال مطلوب و منتهی مرتبه آرزوی مشتاقانی.
ادامه دارد…