ضحاک ! چه کردی؟!
ضحاک ابن عبدالله مشرقی* گفت: وقتی سپاه عمر سعد اسب های ما را پی می بریدند،
من اسب خود را در یکی از خیمه های اصحاب پنهان کرده بودم
و پیاده جنگ می کردم و پیش روی حسین دو مرد را بکشتم و دست یکی را بینداختم
و چند بار حسین با من گفت:
” خدای دست تو را مبُراد و از اهل بیت پیغمبر ، تو را جزای نیکو دهاد.”
چون دیدم اصحاب حسین همه کشته شدند و لشکر یک سره به اهل او روی آوردند
و هیچ کس نماند مگر سوید ابن عمرو خثعمی و بشر ابن عمرو حضرمی
گفتم: ” یابن رسول الله ! یاد داری آن پیمان که با تو کردم و گفتم تا مقاتلی باشدمن هم از تو دفاع می کنم و چون هواداری نبینم مرا دستوری دهی که بازگردم، گفتی چنین باشد؟”
حسین گفت: راست گفتی اما چگونه خواهی رست از دست این مردم؟
اگر توانی ، تو را آزاد کردم
چون مرا رخصت داد، اسب را از خیمه بیرون آوردم و برنشستم .
به میان لشکر زدم؛ راه گریز برای من باز شد تا از صفوف بیرون شدم…
کتاب آه ، ترجمه نفس الهموم شیخ عباس قمی، ص 357
*ضحاک ابن عبدالله مشرقی از محدثین و گزارشگران واقعه کربلا بوده است.
بیستم محرم
دفن بدن جون در کربلا
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و او را دفن کردند.
جون کسی بود که امیر المؤمنین او را به صد و پنجاه دینار خرید و او را به ابوذر بخشید . هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه ایشان از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست . حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه مابودی ! اکنون به خاطر ما خویشتن را مبتلا مساز!
جون خود را بر قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
جون می گریست و می گفت از شما جدا نمی شوم تا خون من با خون شما خانواده مخلوط گردد. ….. امام حسین علیه السلام اجازه دادند و او به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های زیادی به او وارد کردند . هنگامی که روی زمین افتاد امام سر او را به دامن گرفت و گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: بارالها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.
از برکت دعای امام روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از او به مشام رسید . چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
تقویم شیعه/ عبدالحسین نیشابوری
زودتر دشمنان را بکش و پیش ما بیا
همسر شهید اصغری خواه در خاطراتی که از این شهید بیان می کند، آورده است: توی صحبت های مقدماتی قبل از ازدواج قول پنج سال زندگی را بیشتر به من نداده بود. اواخر که به شش سال رسیده بود به رخ می کشید و می گفت : « خلف وعده کردم ». ثمره این ازدواج دو فرزند به نام های سجاد و سوده است که یقیناً در حال حاضر به یک زن و مرد کامل تبدیل شده اند. حضور پدر در صحنه های نبرد باعث شده بود که کودکان دلشان برای بابا بیشتر تنگ بشود و برایش نامه بنویسند. این خطوط سطرهایی از نامه آقا سجاد به پدرش است : به نام خدا خدمت پدر بزرگوارم سلام امیدوارم که حالتان خوب باشد. بابا جان من و سوده دلمان برایت تنگ شده است . زودتر دشمنان را بکش و پیش ما بیا و ما را بیرون ببر . زیرا از وقتی که شما به جبهه رفتید مامان ما را هیچ جا نبرده. من همیشه به مدرسه و سوده به کودکستان می رود. ما همیشه سفارش شما را به یاد می آوریم. بابا جان من به شما قول می دهم که پسر خوبی باشم و مانند شما دلیر باشم و نمرات خوب بگیرم.
وقایع سیزدهم و پانزدهم محرم
سیزدهم محرم
1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد
پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام _ در حالی که به طناب بسته بودند _ وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند .
2.اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه
پس از مجلس شوم ابن زیاد ، اهل بیت علیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.
3.خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام
ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.
پانزدهم محرم
فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام
بنابر بعضی اقوال، در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند. البته بعداً اهل بیت علیهم السلام سرها را به بدن ها ملحق کردند.
صدای نفس های محرم
السلام علیک یا ابا عبدالله
صدای قافله کربلا به گوش می رسد و زمین در هرم عطش می سوزد، آسمان مویه کنان در غربت یاران امام حسین علیه السلام به اشک می نشیند.
تاریخ ماه خون را بار دیگر به ثبت می رساند،ماهی که آن را تمامی دلتنگان عالم می شناسند، لحظه ها تکثیر می شوند تا عظمت این ماه را دریابند و عقربک های ساعت حضور محرم را در پژواک صدای خون می شنوند ، سلام بر کربلا، سلام بر سرزمینی که عاشقانه ترین سوگواره ها را در خود دارد، سلام بر دشت هایی که فریاد واعطش امام حسین علیه السلام را تداعی می کند.
سلام بر امام حسین علیه السلام و یارانش ، قلم شعله می کشد تا بتواند روایت خون را بنگارد و تپش های گر گرفته باید فراتر از پرواز را به تصویر بکشد، محرم از راه می رسد با کوله باری از غم و اندوه، نفس ها در سینه به فریاد می نشیند و چشم ها سبدهایی مملو از غروب می شود . پرچم ها افراشته می شود ، علم ها بالا می رود تا یک بار دیگر عشق را در همهمه این همه ناراستی به تصویر بکشد.
دست ها بالا می روند و بر سینه ها فرود می آیندتا تقدس پیکرهای به خون نشسته را فریاد کنند.
صدای نفس های محرم می آید و بوی عاشقی ها، بوی باران اشک، بوی فریادهای زخمی پشت پنجره های غربت، اینجا فصل ناگزیری است از هرم وحشی تابستان در پاییز ، باید بنویسم از عمق حنجره ای که تشنگی را سیراب می کند. اینجا دیوارهای حادثه ، سنگ شده اند تا دلتنگی را روایت کنند. دلتنگی فاصله هایی که بین من و مولایم ایجاد شده است باید چمدان تنهائیم را ببندم، سکوت را بشکنم و رنگین ترین حادثه را به تصویر بکشم.
باید ستاره ها را در چشم هایم بکارم،
محرم فریاد سرخی است که تو را به اعجاز می خواند.
تفسیر حماسه حضور است حسین
در ظهر عطش تشنه نور است حسین
او قبله عشق است و طنین اعجاز
بی شک به خدا جلوه طور است حسین.